مقدمه ای برای خدا
سلام خدای من!
گفتی آن سیب نخور
گفتی آن سیب سبز خود را برای دیگری آماده کرده است
و من خندیدم
طمعم افتاد به سیب
هر چه کردم نرسیدم به مراد
هر چه کردم نرسید دست به سیب
شخصی از خاطر من کرد عبور
سیبب را در جا چید
سرخ شد نصفه سیب
نصفه سرخ آن را زد گاز
نصفه دیگرش اما
باز هم مال دیگریست
ای خدا من که نخوردم آنرا
پس چرا میکنی ام سخت عذاب؟؟؟